تابستان سرد
سمت خیال دوست ماه رنگ تفسیر مس بود. مثل اندوه تفهیم بالا می آمد. سرو شیهه ی بارز خاک بود. کاج نزدیک مثل انبوه فهم صفحه ی ساده فصل را سیاه می زد. کوفی خشک تیغال ها خوانده می شد. از زمین های تاریک بوی تشکیل ادراک می آمد. دوست توری هوش را روی اشیا لمس می کرد. جمله ی جاری جوی را می شنید، با خود انگار می گفت: هیچ حرفی به این روشنی نیست. من کنار زهاب فکر می کردم: امشب راه معراج اشیا چه صاف است! اینجا همیشه تیه ظهر بود. ابتدای خدا بود. ریگ زار عفیف گوش می کرد، حرف های اساطیری آب را می شنید. آب مثل نگاهی به ابعاد ادراک. لکلک مثل یک اتفاق سفید بر لب برکه بود. حجم مرغوب خود را در تماشای تجرید می شست. چشم وارد فرصت آب می شد. طعم پاک اشارت روی ذوق نمک زار از یاد می رفت. باغ سبز تقرب تا کجای کویر صورت ناب یک خواب شیرین ؟ ای شبیه مکث زیبا درحریم علف های قربت! در چه سمت تماشا هیچ خوشرنگ سایه خواهد زد؟ کی انسان مثل آواز ایثار در کلام فضا کشف خواهد شد؟ ای شروع لطیف! جای الفاظ مجذوب ، خالی! تا انتهای حضور امشب در یک خواب عجیب رو به سمت کلمات باز خواهد شد. باد چیزی خواهد گفت. سیب خواهد افتاد، روی اوصاف زمین خواهد غلتید، تا حضور وطن غایب شب خواهد رفت. سقف یک وهم فرو خواهد ریخت. چشم هوش محزون نباتی را خواهد دید. پیچکی دور تماشای خدا خواهد پیچید. راز ، سر خواهد رفت. ریشه ی زهد زمان خواهد پوسید. سر راه ظلمات لبه ی صحبت آب برق خواهد زد، باطن آینه خواهد فهمید. امشب ساقه ی معنی را وزش دوست تکان خواهد داد، بهت پرپر خواهد شد. ته شب ، یک حشره قسمت خرم تنهایی را تجربه خواهد کرد. داخل واژه ی صبح صبح خواهد شد. روانه چه گذشت ؟ ـ زنبوری پر زد ـ در پهنه ی … ـ وهم. این سو ، آن سو ، جویای گلی. ـ جویای گلی ، آری ، بی ساقه گلی در پهنه ی خواب نوشابه آن… ـ اندوه. اندوه نگاه: بیداری چشم ، بی برگی دست. ـ نی. سبدی می کن، سفری در باغ. ـ باز آمده ام بسیار ، و ره آوردم: تیناب تهی. ـ سفری دیگر، ای دوست ، و به باغی دیگر. ـ بدرود. ـ بدرود، و به همراهت نیروی هراس. شاید آن روز که سهراب نوشت زندگی اجباری است دلش از غصه حزین بود و غمین حال من می گو یم زندگی یک در و دروازه و دیوار که نیست که نشد بال زدو پرواز کرد زندگی اجبار نیست زندگی بال و پری دارد و مهربان تر از مهتاب است تو عبور خواهی کرد از همان پنجره ها با همان بال و پر پروانه به همان زیبایی به همان آسانی زندگی صندوقچه ی اصرار پرستو ها نیست زندگی آسان است بی نهایت باید شد تا آن را یا فت زندگی ساده تر از امواج است پس بیا تا بپریم وتا شبنم آرامش صبح تا صدای پر مرغان اقاقی بال و پر باز کنیم تا توانیم که ازاول آغاز کنیم و تا نهایت برویم
0)
0)
0)
0)